من سید امیرحسین بنیاشراف هستم. دلباخته علوم انسانی بودم ولی به حکم روزگار، دیپلم ریاضی و لیسانس برق- الکترونیک گرفتم. در مقطع ارشد اشتباه نوجوانیام را تکرار نکردم و به جای عقلانیت مهندسی اختیارم را دست دلم دادم. مرا جای خوبی نشاند، علوم سیاسی خواندم و دکترایم را در همین رشته گرفتم. در حال حاضر، بنا بر برنامه گروه آموزشی، در دانشگاه فلسفه تدریس میکنم اما واقعیت آن است که در کنار دوستانم فلسفه میآموزم. چنانکه سقراط، شخصیت مورد علاقهام میگوید: «من دانشجویی ندارم، اینها دوستان من هستند.» و البته به رسم سقراط گمان میبرم که داناترین مردم روزگار خویشم، چون «چون میدانم که هیچ نمیدانم». روزنامهنگاری را هم دوست دارم، چنانکه فلسفه را. در زندگی تلاش میکنم ظاهر و باطن یکسانی داشته باشم و به قول صائب تبریزی: «بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش/ خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش» امروز چنینم که گفتم، و نمیدانم که فردایم چه باشد؛ به قول میشل فوکو: «از من نپرسید کی هستم و از من نخواهید همان کس باقی بمانم.» به همین خاطر از بسیاری مطالبی که در گذشته نوشتهام دفاعی ندارم. ضمن آنکه در این سایت تنها گزیدهای از سالها تجربه کاریام در روزنامهنگاری را آوردهام.